بعد از اجرای موفقیت آمیز!! طرح تفکیک جنسیتی !! درسراسر اماکن خصوصی وعمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک(پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم : اسم کودک را علی در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است. 1) در مسیر برگشت از مهد کودک : لضا لضا (همان رضا ) من مامانم میخواد لنج (گنج) طلا بیاره ها ! رضا : مامان چیه ؟! 2) 3 سال بعد در مسیر رفت به مدرسه داخل سرویس مدرسه راننده رو به بچه های داخل سرویس : همه زود چشاشونو ببندن داریم از کنار یه مدرسه دخترانه رد میشیم! علی: رضا رضا ، دختر چیه ؟ 3 ) 5 سال بعد از 3 سال ؛ زنگ تفریح ؛ مدرسه راهنمایی رضا : علی من دیشب از بالای پشت بوم یه چیزی تو حیاط خونه همسایه دیدم.!! علی : چی ؟ رضا : دختر ! دختر ! بالاخره دیدم علی : جون مادرت ؟! یالا بگو چه شکلی هستن اینا ! 4) 4 سال بعد از قبلی! سرکوچه علی اینا رضا : علی چیکار داشتی گفتی زود بیا علی : رضا دیشب یکی به گوشیم زنگ زد. صداش خیلی عجیب غریب بود. یواشکی حرف میزد و میگفت یه دختره و از من میپرسید آیا پسرم ؟! رضا : تو چی گفتی ؟ علی : گفتم آره پسرم و بعدش دختره غش کرد ! 5 ) 6 سال بعد ؛ دانشگاه علی : رضا راسته میگند پشت این دیواره پر از دختره ؟! رضا : آره منم شنیدم.میشنوی دارن میخندن! مگه اونا هم میخندن ؟ 6 ) چند سال بعد ، شب خواستگاری علی: ببخشید یعنی الان شما واقعا یه دخترید ؟! 7 ) چند ماه بعد ، شب ازدواج علی: خب الان باید چیکار کنیم ؟! خانم : هیچی دیگه ،خسته ایم باید بخوابیم.شما هم برو تو اتاق خودت بخواب! 8 ) خیلی سال بعد ، دوران کهولت علی: دیشب مادر خدا بیامرزم به خوابم اومد گفت نمیخواهید بچه بیارید ؟ خانم : از کجا بیاریم.تو جهیزیه من که بچه نبود ، تو چرا نخریدی یه دونه ؟ 9) خیلی سال بعد نسل ایرانی منقرض شد!!! الاغ هایی که تاکنون دیده اید ؟!!! (واقعا جالب) جدیدترین روش های گدایی در ایران 2 !! ( تصویری ) وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم 30ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من 5 روز تو شوک بودم ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ اعتراف میکنم تا سنه 13-12 سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری میشستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریهام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام . رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری 3-2 بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت : ببخشید خانم 5 بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود 10 دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ تو عروسی نشسته بودم یه بچه 3 ، 4 ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن.. ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞ به مامانم میگم میخوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ میگه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر.......!!! ∞.∞.∞.∞.∞اعترافات خنده دار∞.∞.∞.∞.∞.∞
نظرات شما عزیزان:
|
About
به وبلاگ من خوش آمدیددوستای خوبم.امیدوارم خوشتون بیاد و دوباره به من سر بزنید.
Home
|